آرام بگیر.... فرزندم!
این گلولهها که از دست ناپاکان بر سینهٔ پاک تو نشسته، کمند زلف یار بود
و تو را به فراسوی هستی، به دیدار معشوق برد
آرام بگیر.... فرزندم!
این گلولهها که از دست ناپاکان بر سینهٔ پاک تو نشسته، کمند زلف یار بود
و تو را به فراسوی هستی، به دیدار معشوق برد